داستان-جنگ- لوئیجی پیراندلو

  مسافرانی که از رم با قطار تندروی شب آمده بودند باید تا طلوع خورشید در ایستگاه کوچک...

بیشتر بخوانید
داستان-چیزهای به‌درد‌نخور

  این خرس عروسکی زمانی چشم‌هایی کهربایی داشت – چشم‌هایی از جنس شیشه‌ا‌ی خاص – هر چشم او...

بیشتر بخوانید
داستان-طویله مش قاسم

ضربه‌ی آرامی به درِ باز اتاق آقای امینی زدم. آقای امینی کارمند جوانی با کت و شلوار سرمه‌ای...

بیشتر بخوانید
داستان خروس-سحر چراغی

عصر دم‌کرده‌ی تابستان بود. پشه‌ها توی هوای عرق‌کرده‌ی حیاط دنبال هم گذاشته بودند. صادق سرش را پایین انداخته...

بیشتر بخوانید
داستان کولاک-برونا دانتِس لوباتو

«نگرانم بود که تک‌وتنها در خوابگاه دانشگاه زندگی می‌کنم. نگران سوز و سرمای چلّه‌ی زمستان بود. نگرانم بود...

بیشتر بخوانید
داستان جاذبه-اتگار کرت

. سه روز بعد از اینکه به آپارتمان جدیدشان نقل‌مکان کردند، زنی که یک طبقه بالاتر از آنها...

بیشتر بخوانید
رقیب پاندای کونگ‌فوکار-محمدرضا براری

قوبلای‌خان چند تا اسم‌ دیگه هم داشت. هر کی به فراخور شان و مرتبه‌ش، لقبی بهش می‌داد و...

بیشتر بخوانید
آمیزش از راه دور-شریف آزرم

آخرهای خزان بود. امتحانات تمام شده بود. نتایج مضمون‌های مختلف اعلام شده می‌رفت، اما نمره‌هایش چندان تعریفی نداشتند،...

بیشتر بخوانید

[۱] هفده سال پس از مرگ و رستاخیز شگرف عیسای ناصری، مردی به نام شمعون چهره گشود در...

بیشتر بخوانید
نان اضافه-مهشاد صدرعاملی

پاییز افتاده بود درست پشت کتفش. روی تیشرت سیاه رنگی که معمولا روزهای دوشنبه می‌پوشید و طبق معمول...

بیشتر بخوانید
واحد پول خود را انتخاب کنید