صفحه اصلی
درباره ما
اخبار
فراخوان ترجمه و یادداشت برای پروندهی «ادبیات امریکای لاتین»
تماس با ما
نویسندهها
معرفی نویسنده
دربارهی نویسنده
نامهها
سخنرانیها
کتابها
معرفی کتاب
بریدهی کتاب
یادداشتها
یادداشت روی داستان
یادداشت روی کتاب
دربارهی ادبیات
دربارهی نوشتن
نقد ادبی
داستان
داستان کوتاه
ناداستان
داستانک
پروندهها
بایگانی مطبوعات
گزارش و مصاحبه
مصاحبه
گزارش
خرید گاهنامه
جستجو برای "داستان کوتاه"
جستجو برای "داستان کوتاه"
مقالات
روایت چی بودیم چی شدیمها
۲۹ خرداد ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان «چه دنیایی بود!» داستان «چه دنیایی بود!» از سادهترین و در عین حال تکاندهندهترین داستانهای مجموعه داستان «خانهی کوچک ما» نوشتهی داریوش احمدی محسوب میشود. این مجموعه داستان برندهی جوایز مهمی چون جایزهی داستان شیراز شده است. داستان «چه دنیایی بود!» با این جمله از مردی سالمند شروع میشود که به گفتهی راوی (پسرش) مدام با خودش آن را تکرار میکند: «چه ...ادامه مطلب »
جنگ برای جنگزدگان تمام نمیشود!
۲۹ خرداد ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان «زخم» داستان زخم نوشتهی قاضی ربیحاوی، داستانی موقعیتمحور است با فضاسازی بسیار قدرتمند. داستان از جنگ میگوید، اما نه از خمپاره و موشک. از آوارگی آدمها، از جنگزدگی و جنگزدهها. مردمی که از خانه و کاشانهی خود رانده شدهاند و به اردوگاههای جنگزدگان پناه آوردهاند. داستان از فقر و بیکاری میگوید. زمان روایت، چهار سال بعد از مهاجرت جنگزدگان است، اما آنها هنوز حتی هوا را با ...ادامه مطلب »
مواجههی مخاطب با واقعیت
۲۹ خرداد ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان یک گل سرخ برای امیلی* یک گل سرخ برای امیلی اولین داستان کوتاه فاکنر بود که در سال ۱۹۳۰ در یکی از نشریات ادبی در امریکا منتشر شد. داستان ماجرای زنیست به نام امیلی گریرسن از خانوادهای اشرافی و متعلق به جنوب امریکا که بعد از مرگ پدرش ثروت خود را از دست میدهد و در خانهای بزرگ به همراه تنها خدمتکار خانه که سیاهپوست است، زندگی میکند. با هومر بارون که اهل شمال است و برای کار به شهر آنان آمده است، آشنا میشود. ...ادامه مطلب »
بورخس، خدای کتابخانهی بابل
۰۶ تیر ۱۳۹۸
یادداشت بر روی داستان کتابخانهی بابل اگر پسامدرن را به عنوان یک مکتب ادبی بپذیریم و نه یک دورهی تاریخی، پس میتوان تمام آثار ادبی که قبل از شکلگیری تفکر پسامدرن نوشته شدهاند را نیز با قرائتی پسامدرن بررسی کرد. متن کتابخانهی بابل که بورخس آن را در سال ۱۹۴۱ نوشت، متنی است با مولفههای مشخص پسامدرن که میتوان آن را با رویکردها و نظریههای مختلف در این مکتب مورد بررسی قرار داد. قرائت زیر یکی از نگاههایی است ...ادامه مطلب »
ما همه زادهی برج خاور هستیم
۲۲ تیر ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان «برج»؛ کورش اسدی داستان «برج» نوشتهی کورش اسدی، داستان پسربچهی نوجوانی را روایت میکند که با دوست خود «اسی» بعد از تعطیل شدن مدرسه به دنبال پدر اسی میگردند. تا به اینجا پیرنگ داستان، داستانی رئال و واقعگرا را روایت میکند. چرا که داستان خطی و نثر ساده و موجز نویسنده که با کلام پسربچه کاملا همخوانی دارد در ابتدا به خواننده این امر را القا میکند که با داستانی واقعگرا مواجه ...ادامه مطلب »
صلح در وقت اضافه
۲۴ تیر ۱۳۹۸
از روزی که رد پاهایِ غریبه را روی برف دیدم، چشم بر هم نگذاشته بودم. هر شب برف، تند میبارید و هر صبح دوباره رد پاها را میدیدم که دورتادور سنگر چرخیده و تا افق رفتهاند. عمیق و تازه. انگار یک دایرهی پاکوب شده دور سنگر کشیده باشند و دایره که کامل شده یک خطِ راست را پاکوفته باشند تا افق. او را که دست و پا بسته چپانده بودم گوشهی سنگر. سکوت هم که تا کیلومترها پخش شده بود توی دشت. که اگر خوب گوش میکردی صدای افتادن دانههای برف را ...ادامه مطلب »
معرفی کتاب الف؛ خورخه لوئیس بورخس
۳۱ مرداد ۱۳۹۸
کتاب «الف» (El Aleph) نوشتهی خورخه لوئیس بورخس (۱۹۸۶ـ۱۸۹۹)، نویسندهی آرژانتینی، با ترجمهی م. طاهر نوکنده، برای اولین بار در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات نیلوفر از زبان اسپانیایی به فارسی در ایران منتشر شد. این کتاب به همراه کتاب «قصهها» یا با ترجمهی «افسانهها» (Fictions) از مهمترین آثار بورخس به شمار میروند. نکتهای که در ترجمهی این اثر بورخس به زبان فارسی حائز اهمیت است، این است که این کتاب کاملا وفادار ...ادامه مطلب »
داستانی بیپایان برای مشکلات، امیدها و رؤیاهای بشر
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان «بانویی با سگ کوچولویش»؛ آنتون چخوف داستان «بانویی با سگ کوچولویش» در سال ۱۸۹۹ توسط آنتون چخوف نوشته شده است و یکی از بهترین داستانهای چخوف به گفتهی منتقدان است. داستان در سه فصل کوتاه و به طبیعیترین شکل ممکن روایت میشود، همانطوری که یک نفر مهمترین چیزهای زندگیاش را برای دیگری تعریف میکند. یعنی به آهستگی و با این همه یکنفس، با صدایی کموبیش آرام. در همان سطر ابتدایی فصل ...ادامه مطلب »
معرفی کتاب «همین امشب برگردیم»؛ پیمان اسماعیلی
۲۱ مهر ۱۳۹۸
آدم تا کجا میتواند درد را تحمل کند. یا ترس را مثلا.* کتاب «همین امشب برگردیم» مجموعهداستانیست به قلم پیمان اسماعیلی که در سال ۱۳۹۵ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه که چهارمین اثر و سومین مجموعه داستان اسماعیلی است شامل پنج داستان کوتاه با مضامین ترس، اضطراب و مهاجرت میباشد. در ابتدای کتاب آمده است: «صدای پایی روی پلهها شنیده شد. آلیس فهمید که خرگوش سفید به دنبالش آمده و از ترس به لرزه افتاد و لرزهاش خانه را ...ادامه مطلب »
یک روز زیادی معمولی
۲۴ مهر ۱۳۹۸
مریم گفت: «کاش زودتر استخر رو میساختیم.» حبیب گفت: «میخوای چند متری باشه؟» مریم یک رشته از موهای سیاهش را دور انگشت اشارهاش پیچید و گفت: «بزرگ باشه، خیلی بزرگ. کفش هم ماهی داشته باشه تو زمینهی آبی. ماهیهای رنگی، اما نه خیلی بزرگ.» حبیب دستهایش را پشت سر حلقه کرده بود. موهای گلولهشدهی زیر بغلش از کنار زیرپوش رکابی بیرون زده بود. سرهایشان کنار هم بود و بدنهایشان با زاویه نود درجه، روی مبل ال شکل ...ادامه مطلب »
چه خواهد گفت این وجدان شریر؟
۰۶ آبان ۱۳۹۸
یادداشت بر داستان «ویلیام ویلسون»؛ ادگار آلن پو ادگار آلن پو (۱۸۰۹_۱۸۴۹) نویسندهای پیشتاز در داستان کوتاه بود. او را که سبک و سیاقی مخصوص به خود در نویسندگی ابداع کرده بود، پایهگذار سبکهایی چون داستانهای کارآگاهی، جنایی، پلیسی و ژانر وحشت میشناسند. اگرچه عمدهی منتقدین، اشعار و برخی از داستانهای او را سرآغازی بر مکتب رمانتیسم میدانند، اما او در بسیاری از داستانهایش پا را فراتر از «ایسم»های ...ادامه مطلب »
معرفی کتاب «باران بمبئی»؛ پیام یزدانجو
۲۵ آبان ۱۳۹۸
‘Samsara halahala Mohashantyai’ Pacifying the poisonous delusion of cyclical existence (The opening Mantra of Ashtanga) «باران بمبئی» چهارمین اثر داستانی «پیام یزدانجو» و سومین مجموعهی داستان کوتاه او میباشد، که در سال ۱۳۹۵ توسط نشر چشمه منتشر شد. باران بمبئی؛ برندهی بهترین مجموعه داستانِ «جایزهی ادبیِ هفت اقلیم»، شامل نُه داستان بههم پیوسته است با راوی اول شخص که در نُه مرحله سعی بر شناخت هستی دارد. داستانها در هند روایت میشوند. ...ادامه مطلب »
گوسفند قربانی تکان میخورد
۰۴ دی ۱۳۹۸
زنگ در را زدند. گفتم: «حتما نذرى آوردن، آخجون.» تصویر یک سرباز با مامور نیروى انتظامى روى صفحهی نمایش بود. صداى خندهها قطع شد، مثل سکوت بین دو قطعهی موسیقى. تو تاسها را رها کردى. تاسها روى میز شیشهاى قل خوردند و روى زمین افتادند. صداها درهم پیچید. از جا پریدى. ترسیده بودى، گیجى شراب نمىگذاشت که ترسات را مهار کنى. شاید از مادرِ من ترسیده بودى که گفته بود: «سیاووش جان این دختر را دست تو سپردم.» از من که گفته ...ادامه مطلب »
قصهی بیچارهترین و بیپناهترین مخلوقات
۰۷ دی ۱۳۹۸
یادداشت بر قصهی دوم «ترس و لرز» مجموعهی «ترس و لرز» نوشتهی غلامحسین ساعدی مانند مجموعه داستان «عزادارن بیل» شامل چند قصه است که همگی در یک مکان فقیر و افسونزده و با شخصیتهای مشترک روایت میشوند که در این شش قصه، ورود غریبهای به روستا باعث ماجراهایی شوم و ماوراءالطبیعی میشود ولی هر یک قصههایی مجزا دارند. ساعدی از جملهی نویسندگان اقلیمی و بومی معرفی شده است. در دههی سی برخی از ...ادامه مطلب »
نقش و ناخن
۱۶ بهمن ۱۳۹۸
اولش با هم حرف میزدیم، با صدای بلند. مثلن یکیمان از این سر سلول داد میزد: «هی رفیق، به خیالت حالا روز است یا شب؟» آن دیگری پوزخند میزد: «تو چیزی غیر تاریکی میبینی اینجا؟» اولی جواب میداد: «آن بیرون را میگویم. آن بیرون هم شب است حالا؟» و بعد تا کسی میآمد جوابی بدهد که مثلن بیرون هم تاریک است لابد، و خب همهمان یک چیزهایی از تاریکیاش یادمان هست، یکهو ضربهای محکم میخورد به در، و توپ و تشری ...ادامه مطلب »
نگاهی به داستان مرثیهی باد، ابوتراب خسروی
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
داستان «مرثیهی باد» سومین داستان از مجموعه داستان «کتاب ویران» به قلم ابوتراب خسروی، نویسندهی نامآشنا و موفق در زمینهی ادبیات داستانی مدرن و بالاخص پست مدرن است. در این یادداشت تلاش شده است تا با نگاه به برخی از مؤلفههای سوررئالیستی داستان «مرثیهی باد»، مقولهی زمان که از دید نگارنده شاخصترین عنصر این داستان میباشد بررسی شود. یکی از مشخصات داستانهای سوررئال به مانند داستانهای مدرن و ...ادامه مطلب »
سندلسیاه
۱۹ اسفند ۱۳۹۸
ما که نمیدانستیم. خودش آمده بود و همانطور که آمده بود خاکِ کوچهپسکوچه را به سرش کشیده بود که چی؟ که حالا ما بعدِ سالها هنوز هم نه یادمان میرود و نه خودش میگذارد که یادمان برود. حالا که نه، یعنی همینکه آنطور رنگ و رو پریده و خاکی درِ تکتک خانهها را زد و نعرهی تهدید سر داد و حمله کرد که خشتکمان را به سرمان بکشد، خب تو هم باشی بعدِ اینهمه سال محالست یادت برود. حالا تو هی بگو دنبالِ حرف و قصه را ...ادامه مطلب »
معرفی کتاب«گنبد کبود»؛ کورش اسدی
۲۱ اسفند ۱۳۹۸
یکی بود یا یکی نبود کتاب «گنبد کبود» مجموعهداستانیست متشکل از هشت داستان مجزا. کورش اسدی پس از نزدیک به یک دهه که هیچ کتابی منتشر نکرده بود، سکوتش را با این مجموعهداستان شکست. این مجموعه که اولین بار در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات نیماژ به چاپ رسید، در جایزه ادبی داستان شیراز، جایزه جلال و جایزه مهرگان تقدیر شده است. در این کتاب اسدی تمرکزش را بر انسان معاصر گذاشته است. مدنیت شهری و تنهاییای که بر انسان غلبه میکند در ...ادامه مطلب »
شهرزاد و من
۱۱ خرداد ۱۳۹۹
شهروزم گرسنهاش است. شهرزادم ماهیتابه را از کابینت در میآورد و به آن زل میزند. باید تویش روغن بریزد و بگذارد خوب داغ شود. ماهیتابه مثل این روزهای من، رنگپریده و لبپر شده است. سپهر اگر بود، ماهیتابه را از دستم میگرفت و به شهرزادم میگفت: «بشین تا برات نیمرویی درست کنم که انگشتهات را هم بخوری.» سپهر، شهروزم را دوست نداشت. رفت. انگشتهام به ماهیتابهی داغ میچسبد. همان جا که لبپر شده. انگشت ...ادامه مطلب »
میرکا
۲۴ تیر ۱۳۹۹
قلوه سنگهای ته قبر را بیرون ریختم. تاولهای کف دستم میسوخت. پاهایم میلرزید. به گوشه قبرستان رفتم و از زیر دیوار نیمهریخته، سنگهای لحد سالممانده را دوتا دوتا آوردم. میخواستم پتو را باز کنم و برای آخرینبار نگاهی به صورت پاکانه بیندازم. اما ترسیدم نتوانم پابند حلالیتی بمانم که برای روحش فرستادم. آتش هیزمهای کنار قبر داشت خاموش میشد. توان پیدا کردن چوب خشک نداشتم تا آنها را شعلهور کنم. دلم میخواست ...ادامه مطلب »
تهران، پیکر گمشده
۲۲ مرداد ۱۳۹۹
امروز در خانه ماندم و به تهران فکر کردم. به خیابانهاى پر از چالههاى ناگهانىاش، که آدم را وسطِ هزار فکرِ جورواجور، بیدار مىکند و پرت مىکند وسطِ روزمرّگى. وسطِ دغدغهى شیر با لاکتوز یا بى لاکتوز. وسط رژیم گوشت یا گیاهخوارى. وسطِ تفاوتِ غولآساى تهرانِ با تو یا بى تو. مانی میخوانی پیغامها را؟ بیربط زیاد میگویند این دکترها. شوکه شدهای حتماً که به یاد نمیآوری. خواهرت برایم نوشت که فراموشی ...ادامه مطلب »
آیتالکرسی بوی سیگار میدهد
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
به پشت سرم نگاه میکنم و تند تند آیتالکرسی میخوانم.... اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا.... میدوم. تند. قدمهایم را بلند برمیدارم. انگار هر چه بلندتر باشند تصویرت را از ذهنم دورتر میکنند. توی سرم صداها میپیچند و مغزم مدام پر و خالی میشود. «بذار بیاد سراغت. نباید بترسی. خودتو رها کن.» قلبم توی گلویم میکوبد. تند. حتی تندتر از آن وقتی که بار اول تو را دیدم و به من خندیدی. حتی تندتر از آن وقتی که رویم افتاده بودی و داغی نفست با ...ادامه مطلب »
روز سبیل
۰۹ شهریور ۱۳۹۹
سایهاش توی راهرو سنگینی میکند. خودم را میاندازم در اولین کلاس خالی. توی جامیزها را میگردم، شاید چادری چیزی پیدا شود بپیچم دور خودم. باد ابرهای سرخ را از لای پرده میآورد تو و پنجره را محکم به هم میزند. آخ! این پرده هم خوبست! «مگه صدای زنگ رو نشنیدی؟» هیبت بزرگ خانم رفیعی قاب در را گرفته است. نه چشمهایش معلوم است و نه دماغش. دو دستش را از زیر چادر درمیآورد و سبیل چخماقی واکسزدهاش را به بالا تاب میدهد. از ...ادامه مطلب »
داستان «نسخهپیچ»؛ ابوذر قاسمیان
۰۴ آبان ۱۳۹۹
برندهی سوم دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی در سال ۱۳۹۴ از وقتی احد ترخیص شد، بهداری بدون سرباز ماند. در به در دنبال کسی میگشتند که از دارو و این جور چیزها سر در بیاورد. از گوراب تا دهلران راهی نبود، ولی آمبولانس پادگان تا روشن بشود نصف روز گذشته بود. پادگان که نه، منطقهای عملیاتی توی بیابانی بی آب و علف که فقط گردان ما را انداخته بودند آنجا. ستوان یکم فاطمی، فرمانده گروهان، شبشبی آمد توی سنگر و صدایم ...ادامه مطلب »
با پیوستن به مشترکان
گروه ادبی پیرنگ
از جدیدترین تحلیلها، یادداشتها، فراخوانها و اخبار پیرنگ
مطلع شوید.
مشترک شوید