«نوشتن نزد ایرانیان پیش از آنکه افشا باشد رازپوشی بوده است. محجوب کردن زبان را از اعصار کهن تا به امروز در میان این قوم میبینید.»۱
قاسم هاشمینژاد هرچند به ناحق مهجورماندهای باشد در عرصهی ادبیات این سرزمین، اما هماره همانها که او را میشناسند و از او یاد میکنند، فارسینویسیِ درخشانِ او را ستودهاند. هاشمینژاد شیفتهی زبان فارسی است و نثری پیراسته دارد، اما هرگز به دام زیبانویسی نمیافتد. او چه در حوزهی نقد، چه در حوزهی داستاننویسی و چه در حوزهی ترجمه، هماره اقتضائات اثر را میشناسد و زبان خود را متناسب با آن اثر و اقتضائاتش میآفریند.
او فعالیت ادبی خود را با نوشتن نقد در مجلهی فردوسی بیژن خرسند و صفحهی «عیارسنجی کتاب» روزنامهی آیندگان آغاز کرد. فعالیتی که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به طول انجامید؛ از ۲۸ سالگی تا ۳۲ سالگی او. اما هاشمینژاد جوان از همان بدو ورود به حوزهی نقدنویسی، دغدغهی «زبان» داشت؛ زبانی که بتواند فعالیت روزنامهنگاریاش را به بهترین نحو پوشش دهد. او که در آن روزگار، زبانی مختص نقد سراغ نداشت، به اذعان خودش، قلم را آزاد گذاشت تا یک زبان خاص نقد شکل بگیرد. زبانی بدون تزویر یا نعل وارو، عینی و عاری از هر بار اضافی، صریح، مستقیم، بدون پیه و پیرایه. او پرهیز از چربزبانی و تعارف را مد نظر قرار داد و در جستوجوی زبانی بود که بیملاحظه باشد: «باید...بیملاحظه میبودم - در جامعهای که سخن را ده بار میچرخانند تا به شنونده منتقل کنند. باید بیرودرواسی میبودم - در جامعهای که درستگویی را درشتگویی تلقی میکنند.»۲
او در نقد داستان، برجسته کردن زبان روایت را به عنوان یک اصل مد نظر قرار داد و بر خلاف نقدهای مرسوم آن دوران که به تأسی از فضای بستهی دانشگاهی، زبان کتابتی را غیرقابلتخطی میدانستند، تذکر میداد که در داستان رعایت قواعد زبان الزامی نیست و میتواند شکسته شود: «داستان وقتی اقتضا بکند شما میتوانید حدود زبان را بشکنید. بسته به فضای داستان، نوع شخصیت و مضمون تصمیم میگیرید که نحو روایت چه باشد و چه بازیهای زبانی در آن صورت بگیرد که به نیاز داستان جواب مساعد داده شود.»۳
ملاک توفیق زبانیِ یک داستان در نقدهای هاشمینژاد، قلمفرسایی، زیبانویسی، نثر شیوا و انشای دلنشین نیست. او معتقد است موضوع و مضمون، بافت و ساختار، مکان و زمان، شخصیتها و... زبان روایتِ داستان را فرا میخواند. برای هاشمینژاد، مضمون و زبان به هم پیوسته است و هیچ کدام بر دیگری پیش یا پس نیست. همانطور که خودش گفته است: «شما در تجارب زبانیتان به جایی میرسید که مضمون شما را فرا میخواند و شما مضمون را فرا میخوانید و زبان شما را فرا میخواند و شما زبان را فرا میخوانید. هر دو همزمان روی میدهد. پیش و پس وجود ندارد.»۳
او بعدها همین اصل را به جد و جهد در داستاننویسی خود نیز مد نظر قرار داد و حتا آن را به گونهای به کار میبرد که حالت تذکر داشته باشد: «منطبق کردن نحو و لحن و لهجه، بسته به نوع شخصیتها کاری بود که کموبیش برای اولین بار در فیل در تاریکی صورت گرفت. تا پیش از این، کسی در این حد و اندازه متذکر آن نشده بود. مینویسند، غریزی مینویسند، ولی متذکر نیستند.»۳
هاشمینژاد که شناخت دقیقی از مفهوم «روایت» و مولفههای آن در چشمانداز تاریخی ادبیات فارسی داشت و آن را در کتاب «عشق گوش، عشق گوشوار» به تفصیل بیان کرده است، معتقد بود: «روایت به معنی نقل گفتار است... لازمهی چنین نقلی آن است که لحن گفتارگونه حس شود. به زبان خودمانیتر، مزهی دهن گوینده دریافت شود.»۱
برخلاف موضعگیریهای رایج آن زمان که اصل نحو کتابتیِ سفت و سخت را خدشهناپذیر میدانست و همین امر صداقت و باورپذیری در بیان داستانی را دچار مشکل میکرد، هاشمینژاد یادآور میشود که شکستن قواعد رایج زبانی با ذاتِ روایت همخوان است. در همان زمان، عدهای از جوانها شروع کردند به شکستن کلمات تا به نحو محاوره برسند. هاشمینژاد به این گروه هم گوشزد کرد که نحو گفتاری با نحو نوشتاری متفاوت است و لزومن شکستن کلمات ما را نزدیک نمیکند به نحو گفتاری. بلکه میتوان نحو گفتاری را رعایت کرد حتا بدون شکستن کلمات، اما حسی که به مخاطب میدهد حس محاوره باشد.
او در هر دو اثر داستانی خود،
فیل در تاریکی (۱۳۵۸) و
خیرالنساء (۱۳۷۲) دست به تجربیات نوئی در مقولهی زبان داستانی زده است که همچنان و هنوز هم قابل تأمل است.
هاشمینژاد در داستان بلند «خیرالنساء» زبانی که به خدمت اثر میگیرد را کمی قدیمینما انتخاب میکند تا با فضای داستان همخوانی داشته باشد؛ فضایی معطر، جادویی و غریب. «در همان حال نمیخواستم بار زبان، حس روایتم را سنگین کند. لابهلای سطور با کلمات و عباراتی مواجه میشوید که نرمکنندهی روایت است...» ۳ از اینروست که نثر درخشان داستان، کمک شایانی در ساخت و پرداخت فضا و شخصیتها کرده است. هاشمینژاد در این اثر، زبان و مضمون را به بهترین نحو با یکدیگر پیوند میدهد، بی آنکه پیش و پسی برای هیچ کدام قائل بوده باشد.
در بخشی از مصاحبهای، علیاکبر شیروانی دربارهی زبان انتخاب شده برای داستان «خیرالنساء»، به قاسم هاشمینژاد میگوید: «اگر زبان روز انتخاب میکردید، باعث میشد که خوانندههای بیشتری پیدا کند.»۳ و او در پاسخ -با اشاره به زندگی خیرالنساء هاشمینژاد- میگوید: «اصلاً فکر نکردم که خوانندهام چه کسی است. شما با یک زندگی سر و کار دارید که در دورهئی سپری شده و وقایعی داشته و با تجاربی همراه بوده و تأثیر عظیمی هم گذاشته. هزاران بیمار شفا پیدا کردهاند. وقتی بخواهید با چنین زندگی کار بکنید، این طلب یک زبان میکند. زبان، یعنی لفظ، حجابترین حجابهاست، پوشانندهی حقیقت است، حتی خودش را میپوشاند. مگر اینکه شما با زبان هنرمندانه روبرو شوید. آن وقت این حجاب خودش را باز میکند و از پوشیدگی بیرون میآید و راه خودش و راه شما را روشن میکند. در نتیجه زبان با کیفیّت حجابِ خودش آشکارکننده میشود. اگر این زبانِ آشکارکنندهی آن زندگیست، این زبان موفق است. بیان حقیقت میکند. اگر بیان حقیقت نمیکند زبان کارکرد ندارد. اما شما اگر فکر میکنید که این زبان به حقیقت راه پیدا میکند، زبانِ درست در آن فضای موقعیّت شخصیّت است. در مدارِ آفرینشِ هنری خواننده آخرین کسیست که زنگِ در را میزند.»۳
هاشمینژاد در ترجمه نیز موضوع زبان را مورد توجه ویژه قرار میدهد. او در ترجمهی «خواب گران» ریموند چندلر (۱۳۸۲) که اثری پلیسی است، در همان پاراگراف اول با استفاده از کلمههایی همچون «کتشلوار»، «شستهرفته»، «ترتمیز» و... به مخاطب میگوید که زبان این کتاب چیست و سپس در مرحلهی بعد سعی میکند زبان متعادلی را بین زبان کتابتی و زبان محاوره وارد داستان کند تا توصیفات ناهمساز با مکالمات نباشد: «زبان کتابتی قواعد و نحو خودش را دارد و آنچه در افواه گفته و شنیده میشود قواعد و نحو خاص خودش را. نزدیک کردن این دو نحو به هم برای رسیدن به تعادلی از روایت یکدست کوشش اصلی بود که در این کتاب صورت گرفت.»۳
از سوی دیگر، هاشمینژاد در گزارشِ فارسیِ «کتاب ایوب» که یک روایت کهن تمامعیار است، تمام سعیاش را میکند تا به سرمنشأ زبان فارسی بازگردد. به آن خصیصهی از یادرفتهی زبان فارسی؛ یعنی ترکیبی بودن: «زبان ترکیب جان میدهد برای روایت.[...] سبب محسوس شدن زبان و تصویری شدن آن میشود. به یمن این ویژگی، زبان فارسی، در عیار خود، هم چشیدنیست، هم شنیدنی و دیدنی، هم بوییدنیست و هم بسودنی.»۳و۵ او با گریز به دورانی که جمالزاده «فارسی شکر است» را نوشت، با تأسفی عمیق از دور شدن از سرمنشأ زبان فارسی یاد میکند و میگوید: «متاسفانه دور شده بودیم از سرمنشأ زبان فارسی. فارسی، این زبان متلوّ¬نِ رموکِ دلنوازِ موسیقیپسندِ نرمخوی دیرجوش، از دیدهها پنهان بود. کمتر کسی فارسی میدانست، یعنی خصیصهی آن را میشناخت.»۳ از نظر هاشمینژاد، زبان فارسی با موسیقیست که خودش را آشکار و عریان میکند. او چه در ترجمهی «خواب گران» ریموند چندلر و چه در گزارش فارسیِ «کتاب ایوب» تمام هم و غم خود را بر آن گذاشت که این خصیصهی زبان فارسی را به نمایش بگذارد: «کتاب ایوب را به منزلهی یک منظومه میدیدم که میتوانست به حیات خود در یک زبان تازه با موسیقی تازه ادامه دهد.»۳
هاشمینژاد در اثری کهن مانند «کارنامهی اردشیر بابکان» نیز که گزارشِ فارسی از متن پهلویست، بنا به گفتهی خودش، بیش از همه کوشیده است تا حس موسیقی را که اصل پهلوی به او القا میکرد به خواننده منتقل کند: «در همان حال که موسیقی پایهئی شد برای ترتیب کلام، حس روایت که خصیصهی بارز داستانست میزانی بود برای مراقبت از موسیقی.»۴ او با یاری گرفتن از دریِ کهن و با لحاظ کردن اقتضائات داستان، متن را بازنویسی کرد: «قصد من، پیش از هر چیز، آن بود که طعم کهنهی داستان با قدمت هزاروچهارصدسالهاش در ذهن و در دهن حس شود.»۴
بنابراین میتوان گفت توجه خاص هاشمینژاد به موسیقی در زبان فارسی است. او تمام آثارش را با اعتقاد به این قاعدهی استخراجشده از آثار قدما مینویسد که در زبان فارسی تنها ساختار نحو نوشتاری از لحاظ دستور زبانی حاکم نیست. بلکه «موسیقیست که شکل جملات را و تأکیدات را مشخص میکند و فضا و نوع بیان و مضمون به شما امکان میدهد که به چه نحو بگویید و بنویسید.» بنا بر همین رعایتهاست که موسیقی در بافت زبانی آثار هاشمینژاد، گوشنواز است و مخاطب را با آهنگ خود همگام میکند.
«زبان فارسی اصلاً با موسیقی جوهرش را نشان میدهد و جذابیتش هم در موسیقائی بودن آن است.»۳
منابع:
۱- عشق گوش، عشق گوشوار، قاسم هاشمینژاد، انتشارات هرمس، چاپ اول، ۱۳۹۴
۲- بوته بر بوته؛ آثار معاصران در بوتهی نقد، قاسم هاشمینژاد، انتشارات هرمس، چاپ دوم، ۱۳۹۳
۳- راه ننوشته؛ با قاسم هاشمینژاد دربارهی کتابهایش، علیاکبر شیروانی، انتشارات هرمس، چاپ اول، ۱۳۹۴
۴- کارنامهی اردشیر بابکان؛ از متن پهلوی (پیشگفتار)، قاسم هاشمینژاد، نشر مرکز، چاپ پنجم، ۱۳۹۷
۵- کتاب ایوب؛ منظومه آلام ایوب و محنتهای او از عهد عتیق (پیشگفتار)، قاسم هاشمینژاد، انتشارات هرمس، چاپ سوم، ۱۳۹۵