نویسنده: عطیه رادمنش احسنی
«ادوارد هاپر»، نقاش واقعگرای آمریکایی، جایی در خصوص نقاشیهایاش میگوید: «چیزی را که بشود با کلمه بگویم، تصویر نمیکنم». اما کارور، واقعیت غیرقابل تصویر را از شدت واقعی بودن، نوشته است. داستانهای او طرحوارهای است از زندگی آدمهای متوسط شهری در فضایی خاکستری، بیصدا و بیرمق. اگر بخواهیم تصویری نقاشی شده از شخصیتهای داستانهای کارور و موقعیت آنها داشته باشیم، شباهت زیادی به تابلوهای هاپر دارند. «ریموند کارور» با نام اصلی ریموند کلوی کارور جونیور، متولد ۱۹۳۹، از مهمترین نویسندههای معاصر داستان کوتاه به شمار میآید. او همواره در حذف تمام توصیفات اضافی در جهان داستانیاش کوشید تا بتواند جهانی واقعی با کلمات بسازد. خواننده در جهان خلق شدهی او با چیزی مواجه نیست جز کلمات، در داستانی فاقد قصه، با پیرنگی در نهایت سادگی. اتفاقات و پیچیدگی داستانهای کارور، در شخصیتپردازی آدمهای داستاناش و موقعیتی که در آن قرار میگیرند، شکل میگیرد. در لحظهی خواندن داستانهای او به چیزی جز فضای تصویری کارور، نمیتوان فکر کرد. روایتهای او، بعد از اتمام متن در ذهن خواننده به زندگی خود ادامه میدهند.
کارور متاثر از همینگوی در داستاننویسی بود. او با حذف مؤلفهی راوی به معنای نویسندهی کنترلگرِ داستان، خواننده را در مقابل واقعیتی عریان قرار میدهد. خواننده، به مانند غریبهای وارد زندگی خصوصی آدمهای داستان میشود، احساس ترس و دلهره میکند و در گوشهای منتظر اتفاق میماند. اتفاقی که رخ نمیدهد و کارور داستانهایاش را بیفرجام تمام میکند و در را به روی خواننده میبندد. قسمتی از واقعیت و روزمرهی آدمها و گفتوگوهایشان به ما نشان داده میشود و بعد ناگهان پایان. برخی از منتقدان ادبی، سبک او را «رئالیزم کثیف» مینامند. آمریکایی که کارور تصویر میکند، آمریکای استیصال است. آدمهایی بدون رؤیا، که فقط نفس میکشند. چنان عاجز که به گفتهی نابوکوف، لرزه به پشت ما میاندازد.
کارور در نوشتن داستان کوتاه، به چخوف نیز توجه ویژهای داشت. او همانند چخوف، شخصیتهای تکبعدی متعددی تصویر کرد. بدون هیچگونه توضیح زیباییشناسانه و اصرار برای باورپذیری آنها. آدمهای او موقعیت مستاصلِ انسان معاصر کنونی است؛ سرخورده و فرورفته در درد.
کارور چندین مجموعهی شعر نیز، در کنار مجموعهی داستانهایاش ـ«میشود لطفا ساکت باشی، لطفا؟»، «وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» و «کلیسای جامع»ـ دارد. با توجه به نزدیکیِ فرم و محتوا بین داستان کوتاه و شعر، میتوان تاثیر شعر را در مینیمالیزم موجود در داستانهای او نیز دنبال کرد. کارور در کنار داستاننویسی، مدرس ادبیات و ویراستار ادبی بود. دقت وسواسگونهی او، در انتخاب کلمهها و جای قرار گرفتن آنها در پلات داستان، تاثیر ویژهای در «مثل زندگی» بودن داستانهایاش، در ذهن خواننده ایجاد میکند. تمام این موارد؛ نزدیکی داستان کوتاه و شعر، مینیمالیزم آثار کارور و... مواردی است که امروز دربارهی داستانهای او و برای فهمیدن جهان داستانی او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان داستان کوتاه معاصر بررسی میشود.
ولی کارور صراحتا بارها گفته است که علت انتخاب داستان کوتاه برای نوشتن، صرفا مسئلهی زمان بوده است. در حقیقت، فقدان زمان. او سالهای زیادی در کنار شغلهایی مثل نگهبانی و پیشخدمتی، فرصت اندکی داشت برای نوشتن. داستان کوتاه، این امکان را به کارور داد که بتواند در یک مجال کوتاه آن را به سرانجام برساند. او با خشم در مصاحبهای، از سالهایی یاد کرده است، که در بیست سالگی پدر دو بچه بوده است و مسئول زندگی آنها. اشاره کرده که در آن دوران، نوشتن رمان برای او چیزی شبیه به رویا بوده است. انتخاب شعر و داستان کوتاه گرچه وجه تئوریک بسیار پررنگی در تحلیل و بررسی آثار او دارد، ولی این انتخاب در زندگی پرآشوب کارور از زبان خودش، تنها انتخاب ممکن بوده است. بعدتر که فرصتی پیدا شد، شروع به نوشتن رمان کرد، ولی هیچگاه رمانی از او منتشر نشد و زندگی او به دلیل ابتلا به سرطان ریه در سال ۱۹۸۸ به پایان رسید.
منابع: کلیسای جامع، ریموند کارور، فرزانه طاهری، نشر نیلوفر
„So unheimlich wie nie zuvor“, Bernadette Conrad, Die Zeit
تصویر:
Edward Hopper, Automat, 1927